دهی است از دهستان سردرود بخش اسکو از شهرستان تبریز، در 15 هزارگزی شمال اسکو و 8 هزارگزی جادۀ تبریز به اسکو، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 506 تن سکنه دارد. آبش از بارانلو، محصولش غلات و حبوبات و کشمش و بادام و کرچک، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سردرود بخش اسکو از شهرستان تبریز، در 15 هزارگزی شمال اسکو و 8 هزارگزی جادۀ تبریز به اسکو، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 506 تن سکنه دارد. آبش از بارانلو، محصولش غلات و حبوبات و کشمش و بادام و کرچک، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان نشتااز شهرستان شهسوار، واقع در 25هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و 1500گزی جنوب راه شوسۀ شهسوار به چالوس. دشت و معتدل. مرطوب و مالاریائی. دارای 150 تن سکنه. آب آن از ازارود. محصول آنجا برنج. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان نشتااز شهرستان شهسوار، واقع در 25هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و 1500گزی جنوب راه شوسۀ شهسوار به چالوس. دشت و معتدل. مرطوب و مالاریائی. دارای 150 تن سکنه. آب آن از ازارود. محصول آنجا برنج. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
ده کوچک و کم آباد. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). ده کم جمعیت که چندان آبادانی نداشته باشد. (ناظم الاطباء). دهی بسیار کوچک و کم سکنه و کم حاصل. دهی کوچک و ناچیز و حقیر. ده کوره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : من روشنم از دود غم روز به خویش ای چرخ تو می دانی و این کوره ده خویش. رکنای مسیح کاشی (از آنندراج)
ده کوچک و کم آباد. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). ده کم جمعیت که چندان آبادانی نداشته باشد. (ناظم الاطباء). دهی بسیار کوچک و کم سکنه و کم حاصل. دهی کوچک و ناچیز و حقیر. ده کوره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : من روشنم از دود غم روز به خویش ای چرخ تو می دانی و این کوره ده خویش. رکنای مسیح کاشی (از آنندراج)
تائب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازگشته از گناه. پشیمان شده از گناه و عهدبسته که بدان روی نیاورد. نادم: خواهی تا توبه کرده رطل بگیرد زخمۀ غوش ترا به فندق برگیر. عماره (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توبه کردن و دیگرترکیبهای آن شود
تائب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازگشته از گناه. پشیمان شده از گناه و عهدبسته که بدان روی نیاورد. نادم: خواهی تا توبه کرده رطل بگیرد زخمۀ غوش ترا به فندق برگیر. عماره (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توبه کردن و دیگرترکیبهای آن شود